شازده ما آرتین جانشازده ما آرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
عشقولانه من وباباییعشقولانه من وبابایی، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

❀ღشازده خونه ما...(آرتین)❀ღ

دندونی

ششمین اصلاح مو

سلام عزیزم موهات خیلی بلند و نامرتب شده بود به خاطر همین با بابایی رفتی آرایشگاه تا موهاتو کوتاه کنی آفرین و هزار ماشالا که به گفته بابایی بازم مثل یه آقا نشستی و آرایشگره موهاتو کوتاه کرد اصلا هم گریه نکردی خواستم یه چند تا عکس ازت بگیرم مگه گذاشتی  اونقدر ورجه وورجه کردی که عکسات زیاد جالب از آب در نیومد عزیزم ایشالا دامادیت ...
23 اسفند 1393

خرید عید

سلام عسلم عزیزم الان چند وقته که می خوام این پستو برات بذارم اما فرصت نمیشد آخه سخت مشغول خونه تکونی هستم امروز به خودم استراحت دادم تا وبلاگتو آپ کنم. ما هر سال معمولا خرید عیدمونو زودتر انجام میدیم آخه روزهای آخر بازار خیلی شلوغ میشه و منم از شلوغی بدم میاد،تازه آدم نمیتونه درست و حسابی دنبال جنس مورد علاقش باشه.امسالم خریدامونو زود کردیم و منتظر سال تحویلیم خخخخخخخخ ایشالا برای ما و همین طور برای همه سال پربرکت و خوبی باشه(الهی امیــــــــــــــــــــــن) بریم سراغ خریدای امسال اینام لباس راحتین برای خونه  این دو دست لباس راحتی رو از فروشگاه اینترنتی نی نی لازم گرفتم چون...
17 اسفند 1393

بیست و هفت ماهگی

سلام قند عسلم بیست و هفت ماهگیت مبارک لحظه هایت را به تماشا می نشینم کاش می شد دوست داشتن را به تصویر کشید آنوقت می دیدی چه عاشقانه دوستت دارم پسرم وقتی به تو نگاه میکنم نمیتونم وجود خدا رو منکر بشم آخه فقط خدا میتونه موجودی رو به زیبایی تو خلق کرده باشه  پسرم ! بخشش کن   اما نگذار از تو سوء استفاده شود عشق بورز   اما نگذار با قلبت بد رفتاری شود اعتماد کن   اما ساده و زودباور نباش  حرف دیگران را بشنو   اما صدای خودت را از دست نده. گلم یه چند روز به شدت مریض بودی بد جو...
12 اسفند 1393

ولنتاین مبارک

امروز روز سپاسگذاری از خداست زیرا که عشق را آفرید تا یادم باشد کسی هست برای عاشق بودن تا با تمام وجود به او بگویم دوست دارم عشق من ولنتاین مبارک اینم هدیه روز ولنتاین عشقم به من به خودم می بالم که در این عصر یخی همسری دارم که دلش آینه ی خورشید است همسر عزیزم خیلی دوست دارم ...
26 بهمن 1393

اولین عکس 4*3

سلام آرتین جونم عزیزم پنج شنبه هفته پیش رفتیم آتلیه برای گرفتن عکس 4*3 آخه برای دفترچه بیمه ات عکس خواسته بودن.همچین قشنگ رو صندلی نشستی تا آقای عکاس ازت عکس بگیره که متعجب مونده بودم خلاصه که عکستو انداخیتم و قرار شد شنبه عصر تحویل بده که بابایی زحمتشو کشید و رفت گرفت وای میبینی چقدر قشنگ شده(البته عکسو از رو عکس انداختم یه کوچولو تاره) اینم از اولین عکس 4*3 خوشگلم  قربونت برم مامانی ...
19 بهمن 1393

بیست و شش ماهگی

سلام خوشگلم فرشته آسمونی بیست و شش ماهگیت مبارک پسرم آرام آرام قد میکشد او میخندد و من از شوق حضورش اشک میریزم او در آغوشم آرام میگیرد و من تا صبح از آرامشش آرام میشوم او بازی میکند و من شادمانه آنقدر مینگرمش تا چشمانم جز او هیچ نبیند او حرف میزند به زبانی که کسی جز من نمیفهمدش روزهایی که شبش چه زود میرسد و شب هایی که نخوابیده زود صبح میشود و شب و روزهایی که با بزرگ شدن پسرم میگذرد و خدایی که این نزدیکی هاست تا بتوانم مراقب پسرم باشم گل پسرم این روزها واقعه شیطون شدی.ولی گوش شیطون کر غذا خوردنت خوب شده(خدا رو هزار مرتبه شکر)هر کاری که من و بابایی انجام میدیم زود یاد میگیری و تو هم هم...
12 بهمن 1393

هفته ای که پشت سر گذاشتیم

سلام عشق من خوشگل مامان بازم دیر اومدم امان از دست این مامان تنبل هفته پیش سه شنبه(23 دی) با پدر جون و مادر جون رفتیم رشت،بابایی با ما نیومد چون کار داشت.رفتیم رشت چون چهلم خدا بیاموز خاله جون (خاله من)بود امان از دست آرتین که اونجا اینقدر شیطونی کرد که اصلا نفهمیدم چه جوری رفتیم و برگشتیم.هوای رشت گرم بود به همین علت باعث شد که من و تو  سرما بخوریم آخه از هوای سرد اینجا یهو وارد هوای گرم شدیم و هوا به هوا شدیم خخخخخ اینجا موفع رفتن تو جاده است که هوا اونقدر گرم بود که بلوزتو در آوردم  عینک منو ازم گرفتی و زدی به چشمت اینجا هم داری با آیسن(دختر دخترخالم)بازی میکنی .غش غش میخندیدی ...
2 بهمن 1393

بازم پارک شادی

سلام گلم هفته پیش جمعه که بردیمت پارک شادی(لاله پارک)معلوم بود خیلی بهت چسبیده به خاطر همین این هفته هم به خاطر تو بازم رفتیم لاله پارک کاش این لاله پارک نزدیک خونمون بود من میتونستم تو رو هر روز ببرمت اونجا ولی متاسفانه... خلاصه این هفته هم بهت خیلی خوش گذشت و کلی بازی کردی البته اینم بگم که این هفته خاله جون و عمو هم با ما بودن اینم از فیلم ماشین روندنت بعدشم همگی نهار رفتیم رستوران ایتالیایی(گرانو)،عصرم دوباره رفتیم بیرون یه چرخی زدیم و شام هم خونه پدرجون اینا بودیم.اینم از جمعه ای که پشت سر گذاشتیم دوستت دارم خیلی زیاد ...
21 دی 1393

بیست و پنج ماهگی

   آرتین عزیزم بیست و پنج ماهگیت مبارک سلام گلم  وای باور نمیشه بیست و پنج ماه گذشت و تو الان 25 ماهه هستی حسابی واسه خودت مردی شدی.یه عالمه کارای جدید یاد گرفتی،یه عالمه شیطونیای جدید یاد گرفتی  ولی واقعا خیلی شلوغ شدی و اصلا یک لحظه هم نمیشه تنهات گذاشت.هفته پیش رفته بودیم دکتر برای کنترل،یعنی اون یک ساعتی که اونجا بودیم همه رو عاصی کرده بودی اون همه بچه اونجا بود فقط تو شلوغی میکردی منم داشتم از خجالت میمردم دیروز جمعه 12 دی مصادف بود با بیست و پنج ماهگیت که رفتیم بیرون،اول رفتیم خرید برای خونه بعدش رفتیم پارک شادی(لاله پارک) اولش کاملا قیافه گرفته بودی و اصلا عکس العمل نشون نمیدادی(چو...
13 دی 1393