سلام به پسر گلم عیدامسال تصمیم گرفتیم بریم رشت خونه خاله جون(خاله مامان) به همین خاطر سه شنبه 29 اسفند ساعت 6صبح به همراه پدر جون اینا راه افتادیم من به خاطر تو پشت ماشین نشستم تا اونجا هم راحتر شیر بدم هم جاتو عوض کنم مثل همیشه اصلا مامان و اذیت نکردی ساعت 3 رسیدیم تو بغلم خوابت برده بود همین که پیدا شدیم از خواب بیدار شدی نمیدونم از دیدن اونا یا از بد خوابی بد جوری زدی زیر گریه ولی بعد چند دقیقه آروم شدی تو بغل همه میرفتی واسشون میخندیدی خلاصه دلبری میکردی و دل همه رو برده بودی خدا رو شکر شبم راحت خوایبدی یه دنیا دوست دارم بووووووووووووووووووووووووووس ...