شازده ما آرتین جانشازده ما آرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
عشقولانه من وباباییعشقولانه من وبابایی، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه سن داره

❀ღشازده خونه ما...(آرتین)❀ღ

دندونی

دومین اصلاح مو

سلام گل پسرم عزیز دلم باید مامان و ببخشی آخه دیر به دیر میام چون مشغول خونه تکونی عیدم از یه طرفم که شما شیطونی میکنی منم دیگه فرصت سر خاروندن ندارم .خوشگلم جمعه بالاخره رفتیم آرایشگاه آخه دیگه موهات حسابی بلند شده بود ما هم خواستیم برای عید مرتبتر باشی الهی بمیرم تو آرایشگاه اصلا جیکتم در نیومد فقط آقا آرایشگر وقتی  میخواست جلوی موهاتو بزنه گریه کردی.ولی واقعا دست آقائه درد نکنه خیلی قشنگ زده موهات خیلی به هم ریخته شده بود الان قشنگتر و مرتبتر شده ...
11 اسفند 1392

دهمین مروارید

سلام به خوشگلم عزیز دلم چند شب بودکه راحت نمیخوابیدی  منم از این بابت نگران بودم که نکنه اتفاقی واست افتاده باشه تا اینکه دیروز متوجه شده که دهمین دندون جوانه زده ولی الهی بمیرم لثت همچین زخم شده که وقتی دیدم دلم کباب شد نگو درد این لثه نمیزاره که راحت بخوابی مامان فدات بشه راستی از دیروز هم یه کوچولو سرماخوردی امیدوارم که بدتر نشه چون وقتی که مریض میشی من خیلی خیلی غصه میخورم متاسفانه اصلا دیگه نمیشه که از مرواریدهای جدیدت عکس بگیرم بازم مجبورم با این عکس نشون بدم که مروارید جدیدت کدومه واما چند تا عکس از دیگر شیطونیای گلم روشن و خاموش کردن کلید برق اینم از آیفون خونه که ... وقتی میگیم حسین حسین توهم سینه م...
23 بهمن 1392

هر روز شیطون تر از دیروز

سلام عزیزتر از جان گلم این روزها ماجراهایی داریم با شما،خیلی شیطونی میکنی موندم که تو از الان اینقدر آتیش میسوزونی بزرگتر بشی میخوای چیکار کنی.فقط اینو بگم که 24 ساعت دنبالتم که مبادا ضرری بزنی و خدای نکرده آسیب ببینی. حالا خیلی از وسایل خونه رو بخاطر شما جمع کردم،به درهای کابینت کش زدم که نتونی باز کنی ولی خوب یا این حال بازم باید خیلی مواظبت باشم. اما در مقابل این شیطونیا یه شیرین کاریا داری که فقط خودم میخوام درسته بخورمت بریم سراغ عکسها باید هر طوری شده این در باز بشه  اگه باز نشه با اسباب بازیا کاری نداری با سبدش بازی میکنی خیالمون راحته که گوشی رو گذاشتیم بالا که دست آقا آرتین بهش نرسه کمک گ...
21 بهمن 1392

چهارده ماهگی

سلام به بهونه زندگی عزیزدلم 14 ماهگیت مبارک                                 قربونت برم 14 ماهگیت هم تموم شد کاش میشد زمان و متوقف کنم تا این روزها زودتر تموم نشه آخه بعضی وقتها دلم واسه نوزادیت تنگ میشه برای اون روزی که تازه بدنیا اومده بودی برای روزی که تازه یاد گرفته بودی روی زمین غلت بزنی برای روزی که چهار دست و پا راه رفتن و یاد گرفتی وای چه روزهایی بود عزیز دلم هر چی زمان جلوتر میره تو هم شیطون تر میشه با اینکه هنوز راه نمیری ولی بعضی وقتها یه کارهایی میکنی که نگو و ...
13 بهمن 1392
1