هر روز شیطون تر از دیروز
سلام عزیزتر از جان
گلم این روزها ماجراهایی داریم با شما،خیلی شیطونی میکنی موندم که تو از الان اینقدر آتیش میسوزونی بزرگتر بشی میخوای چیکار کنی.فقط اینو بگم که 24 ساعت دنبالتم که مبادا ضرری بزنی و خدای نکرده آسیب ببینی. حالا خیلی از وسایل خونه رو بخاطر شما جمع کردم،به درهای کابینت کش زدم که نتونی باز کنی ولی خوب یا این حال بازم باید خیلی مواظبت باشم.
اما در مقابل این شیطونیا یه شیرین کاریا داری که فقط خودم میخوام درسته بخورمت
بریم سراغ عکسها
باید هر طوری شده این در باز بشه
اگه باز نشه
با اسباب بازیا کاری نداری با سبدش بازی میکنی
خیالمون راحته که گوشی رو گذاشتیم بالا که دست آقا آرتین بهش نرسه
کمک گل پسر به مامان
وقتی میگیم دماغت کو
گوشت کو(البته فعلا اینارو یاد گرفتی)
کلاغ پر بازی میکنی
تو دست مامان لی لی حوضک میکنی
باهامون دست میدی و خیلی ذوق میکنی
ببین چه جوری میخوای از مبل بری بالا
اینم از آب خوردنت الهی فدای اون دستهای کوچولوت بشم من
وقتی بهت میگیم برو بخواب میری و رو بالشت دراز میکشی
البته بگم که این تیکه ای از کارهات بود اگه تونستم بازم عکس میندازم تا مدرک باشه وقتی بزرگ شدی ببینی چه کارهایی که نکردی