چهارده ماهگی
سلام به بهونه زندگی
عزیزدلم 14 ماهگیت مبارک
قربونت برم 14 ماهگیت هم تموم شد کاش میشد زمان و متوقف کنم تا این روزها زودتر تموم نشه آخه بعضی وقتها دلم واسه نوزادیت تنگ میشه برای اون روزی که تازه بدنیا اومده بودی برای روزی که تازه یاد گرفته بودی روی زمین غلت بزنی برای روزی که چهار دست و پا راه رفتن و یاد گرفتی وای چه روزهایی بود
عزیز دلم هر چی زمان جلوتر میره تو هم شیطون تر میشه با اینکه هنوز راه نمیری ولی بعضی وقتها یه کارهایی میکنی که نگو و نپرس موندم اگه راه بیوفتی باید چیکار کنم.الان که این مطالبو مینوسیم از دست توئه شیطون لب تاپ و گذاشتم بالای اوپن تا دستت نرسه آخه اصلا نمیذاری همش به دکمه ها دست میزنی مطالب درهم بر هم میشه
راستی دیروز بردیمت مرکز بهداشت برای کنترل خدا رو شکر بالاخره یک کیلو چاق شدی 2 ماه بود که اصلا وزن نمیگرفتی آخه خوب غذا نمیخوردی ولی این ماه دیگه تصمیم گرفتم بیشتر وقتم و بذارم برای غذا خوردنت تا بلکه اشتها وا شد مثل اینکه موفق بودم
و اما عکسهای 14 ماهگیت
قند عسلم داره الو نیکنه
وقتی گفتم یک دو سه(برای عکس)آرتین این شکلی شد
آرتین در حال احترام به آقا پلیس
گل پسرم نای نای میکنه
عزیز دلم دسی دسی میکنه
ای بابا گوش پسرم بد جوری داره میخواره فکر کنم خوابش میاد
فدای همه شیرین کاریات بشم من