شازده ما آرتین جانشازده ما آرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
عشقولانه من وباباییعشقولانه من وبابایی، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

❀ღشازده خونه ما...(آرتین)❀ღ

دندونی

ختم قرآن

سلام پسرم دیروز یکم خرداد بود اسکو رفته بودیم.آخه مادر جون برای اینکه تو صحیح و سالم بدنیا بیایی نظر کرده بود که مراسم ختم قرآن بگیره به خاطر همین دیروز تدارکشو دیدیم و تو مسجد اسکو نظرمونو ادا کردیم مراسم پر رونقی بود خدا رو شکر آبرومندانه هم برگذار شد.شما هم که مثل همیشه مامان و اذیت نکردی اولش یه خورده بازی کردی تازه تو مسجد دادم میزدی بعدش خوابیدی آخرهای مجلس از خواب بیدار شدی سر حالم که شده بودی بغل همه میرفتی واسشون میخندیدی همه ازت خوششون اومده بود. الهی مامان فدات بشه خیلی خیلی دوست دارم بووووووووووووووووووووس اینم عکس شما که روی منبر مسجد انداختی فقط با عرض معذرت چون با موبایل انداختیم یه خورده کیفیتش پایینه ...
2 خرداد 1392

کارهای مورد علاقه آرتین

  سلام به ناز پسرم امروز اومدم تا از چیزهایی که خوشت میاد بنویسم تا وقتی بزرگ شدی و خودت تونستی بخونی بفهمی که وقتی کوچیک چه چیزهایی رو دوست داشتی.اول از همه عاشق لوستر و چیزهایی که برق میزنن هستی از بشکن خوشت میاد تلویزیون و خیلی دوست داری مخصوصا آهنگ تیتراژ سریال اوشین،به کجا چنین شتابان،راز گنج پنهان و دعایی که بعد از اذان خونده میشه بهت بگم وقتی تلویزیون اینارو پخش میکنه میخکوب میشی.بعدشم خاله سپیده یه شیطونک داره که رنگ رنگی و چراغ دار اونم خیلی دوست داری وقتی میدیم دستت دیگه گرفتنش سخته ناگفته نماند که بابایی رو هم خیلی دوست داری وقتی بابا شبها از سر کار میاد اونقدر باهاش بازی میکنی و میخندی که خدا میدونه.خیلی دوستت دارم. بو...
24 ارديبهشت 1392

هدیه روز مادر

  ای کاش گذر زمان در دست من بود تا لحظه های شیرین با تو بودن را این قدر طولانی می کردم که برای بی تو بودن وقتی نمی ماند مادرم روزت مبارک کادوی پسر گلم برای روز مادر خیلی خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که بهم اجازه داد تا احساس مادر بودن رو تجربه کنم ...
18 ارديبهشت 1392

مهمونی

جمعه 14 اردیبهشت رفته بودیم خونه حبیبه خاله (خاله مامان) پسر گلم اونجا شیطونی میکردی حالت خبلی خوب بود چون همش با سودا و امین بازی میکردی و میخندیدی خلاصه خیلی خوش کذشت اینم چند تا عکس از خندیدن شما ...
15 ارديبهشت 1392

پنج ماهگی

  سلام به شاهزاده کوچولو آرتین جان  پسرم گلم پنج ماه شد که قدم به این دنیا گذاشتی خونه ما رو روشن کردی. دیروز بردیمت دکتر برای کنترل ماهانه خدا رو شکر قد و وزنت نرمال بود و آقای دکترم از همه کارات راضی بود من و بابا هم خوشحال شدیم الهی مامان فدات بشه خیلی دوست دارم  اینم چند تا عکس از پنج ماهگی راستی یادم رفت بگم الان چند روزه یاد گرفتی با پاهات بازی میکنی اینم یکی از کارهای جدیدت ...
12 ارديبهشت 1392

کار جدید آرتین

  سلام به یکی یدونه پسرم آرتین عزیزم الان 2 روزه که کامل بر میگردی تازه تلاش میکنی که بری جلو فدات بشم الهی هر دفعه که یه کار جدیدی انجام میدی انگار که دنیا رو بهم میدن خیلی خیلی دوست دارم بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس ...
28 فروردين 1392

اداهای آرتین

سلام آرتین جان چی بگم که خیلی شیطون شدی تازگی یاد گرفتی داد میزنی دستتو میخوری وقتی رو زمین میذاریمت غلت میخوری با دهنت صدا در میاری با این کارات دل من و بابا رو میبری فدای پسرم بشم   ...
20 فروردين 1392

چهار ماهگی

سلام به ناز پسرم چهار ماهه شدی عزیز دلم این ماه بازم واکسن داشتی خدا رو شکر بازم مثل دفعه پیش اصلا اذیت نکردی تبم نداشتی وزن و قدتم نرمال بود مامان خیلی دوست داره بوووووووووووووووووووووووووووووووس ...
12 فروردين 1392

آغاز سال92

  سلام پسرم عیدت مبارک امروز چهارشنبه 30 اسفند ساعت 14:30 سال تحویل شد همه با هم رو بوسی کردیم و سال نو رو به هم تبریک گفتیم بعد یه آهنگی گذاشتیم و رقصیدیم بعدشم عمو اوغلی-پدرجون-بابا-شهین دخترخاله-نسرین دخترخاله-مریم دخترخاله-اکبر دایی-پسرخاله-رسول دایی به هممون عیدی دادن عزیز دلم آرزو میکنم 120 تا بهار دیگم ببینی
30 اسفند 1391