پیشرفتهای این ماه
سلام آرتین جون
عزیزم هر روز که میگذره شیرین تر میشی یه شیرین کارایی میکنی که نگو.تازگیا یاد گرفته پاشنه پاتو بلند میکنی راه میری و میرقصی حالا از کجا یاد گرفتی نمیدونم یه کوچولو هم لجبار شدی میگی هر کاری که من میگم باید انجام بشه واِلامیشم این رفتارت اصلا خوشایند نیست.یه خورده غذا خوردن خوب شده البته یه خورده ها
علاقه شدیدی به تلویزیون داری هر کاری میکنم که زیاد نگاه نکنی نمیشه خودت میری کنترل رو میاری که برات بازش کنم تازگیا بستنی خور هم شدی همین که حرف از بستنی میشه سریع منو بلند میکنی میبری جلوی فریزر تا برات بستنی بدم.وای که از خوابت بگم اصلا خوب نمی خوابی نمیدونم چرا همش شبها بیدار میشی یا شیر میخوای یا آب می خوای بعضی وقتها هم همچین میزنی زیر گریه که نگو.
چند تا کلمه دیگه هم به دایره لغاتت اضافه شد:عینک(اِنک)،توپ(بوب)،خیار(خی)،بستنی(نمنی)،کباب(گباب)
واما عکسها:
اینم یکی از کاراته که با عطر و اسپری های من و بابایی بازی میکنی
وقتی بهت میگم بخند میخوام ازت عکس بگیرم اینجوری میخندی
اینجا هم داری چشمک میزنی(البته فعلا دو تا چشماتم میبندی)
این کارتم جدیده همش زبونتو در میاری
میری این بالا بیرون و نگاه میکنی
اینجا هم داری میخندی هم گریه میکنی
اینجا هم رفته بودیم فروشگاه که تو با این ماشینه قشنگ مشغول شدی و ما هم خرید کردیم