پیک نیک
سلام آرتین جان
جمعه 25 تیر بعد از خوردن صبحانه رفتیم بیرون برای خونه یه خورده خرید کنیم آخه به خاطر کار بابایی معمولا جمعه ها میریم خرید،تو راه برگشت به خونه یهو تصمیم گرفتیم که نهارمونو بریم تو دل طبیعت بخوریم به همین خاطر وقتی رسیدیم خونه من وسایل پیک نیک و حاضر کردم ورفتیم تویکی از پارکها بساطمونو پهن کردیم.خیلی خوشحال بودی بلند بلند میخندیدی
چون باد بود موهات پریشون شده
اینجا دهنتو باز کردی تا هوا بخوری
درختها که تکون میخوردن میخواستی بگیریشون
خلاصه بعد از خوردن نهار یه خورده استراحت کردیم و ساعت 5 رفتیم باسمنج تا خیارشور بگیریم آخه مال اونجا معروفه،چند کیلو هم میوه گرفتیم. خواستیم برگردیم خونه بعد پشیمون شدیم شام و از بیرون گرفتیم و رفتیم طرف میدان آذربایجان و دوباره بساطو پهن کردیم و باز قضیه شادی و خوشحالی شما برپا شد
قربون اون خنده هات برم
تو این عکس یه لحظه باد اومدم تواین شکلی شدی
همش میخواستی درختها رو بگیری
بعدشم واسه خودت آواز میخوندی
عکس انداختن مامان که تموم شد چایی خوردیم بعد میوه خوردیم ساعت 9:30 هم شام مونو خوردیم وساعت 10 برگشتیم خونه
در کل روزه خیلی خوبی بود هم به شما و هم به مامان و بابا خیلی خوش گذشت جای همه خالی