شازده ما آرتین جانشازده ما آرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
عشقولانه من وباباییعشقولانه من وبابایی، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

❀ღشازده خونه ما...(آرتین)❀ღ

دندونی

بیست ماهگی

تو خودت نمره بیستی تو مثل هیچکسی نیستی عزیز دلم بیست ماهگیت مبارک کودک بی نظیر من بیست ماه گذشت از آن روز به یادماندنی و حالا کلی بزرگ شده ای. این شیرین کاری هایت،این شیطنت هایت همه و همه را محو تماشایم.آدم از داشتن فرزندی چون تو شیرین،چه کند؟ آرتین عزیزم من ممنون هستم به خاطر تمام لحظه ها،این شادمانی ها که بی منت به ما می بخشی. به خاطر بودنت،خنده هایت ممنون که خالق تمام لحظه های نابی گوشی رو بر میداری میگی بابا قاقا (بابا واسم قاقا بخر) هر طوری شده باید لاستیک های این ماشینو در بیاری نمیدونم چرا حساسیت پیدا کردی از وقتی که اسکو تو حوض انداختیمت دیگه دست بردار نیستی همش میگی آب آب منم دیگ...
12 مرداد 1393

آب بازی

سلام عسلم به خاطر عید فطر بابایی دو روز تعطیل بود ما هم رفتیم اسکو پیش مادرجون اینا که به خاطر کار پدر جون یه مدتی هست که اونجا ساکن شدن.و اما شما عاشق آب بازی بودی و از تو حوض بیرون نمیومدی ...
9 مرداد 1393

افطاری

سلام گلم دو روز پیش یعنی شنبه یه مهمهونی کوچولو داشتیم قرار شد باباجون اینا به همراه عمه وعمو اینا بیان خونمون برای افطاری.اولش اصلا اذیت نکردی و منم تند تند همه کارامو کردم ولی وقتی سفره رو پهن کردیم شیطونی شما هم شروع شد همش دور سفره بدو بدو میکردی و در نهایت کار خودتو کردی و یکی از بشقابارو شکوندی امان از دست کارای تو.... بعدشم که مهمونامون اومدن با بچه ها کلکل میکردیو وسایلتو بهشون نمیدادی ولی در کل مهمونی خوبی بود خدا رو شکر همه چی خوب شده بود.ایشالا به مهمونامونم خوش گذشته باشه فقط این دو تا عکس و دارم اونم قبل از اینکه مهمونا بیان انداختم(البته تکمیل نیست) اینم دسر خورده شیشه است  ...
6 مرداد 1393

نوزده ماهگی

خوب من  ...  نام تو مرا هميشه مست می كند ...  بهتر از شراب ...  بهتر از تمام شعرهای ناب ...  نام تو اگرچه بهترين سرود زندگي ست ...  من تورا به خلوت خدايی خيال خود،   " بهترين بهترين من" خطاب می كنم ...  بهترين بهترين من...  فرزندم ،نورچشمم،پاره تنم... توآمدی با لبخند شیرینت،باگرمای دلپذیرت،بانگاه بی نظیرت. چگونه برایت از شادیم بگویم؟ازشوق دیدارت...از لحظه تولدت... توآمدی وبه زندگیمان رنگ تازه ای دادی...چونان رنگ گلهای بهشتی با عطری دلاویز وبه غایت مدهوش کننده... عظمت پروردگار رادرظرایف وجوددوست داشتنی ات می جوییم وخداراباتمام ذرات وجودمان می ستا...
12 تير 1393

مسافرت سه روزه

سلام عسلم پنج شنبه هفته پیش(5 تیر)یهویی تصمیم گرفتیم بریم مسافرت،وسایلمونو جمع کردیم و با خاله جون اینا حرکت کردیم به سمت سرعین.وای که چقدر شلوغ بود از هر جا که فکرشو میکنی مسافر اومده بود. تو یکی از هتل ها اتاق رزرو کردیم و رفتیم به یکی از آبگرمهای مدرن،گلم تو هم با بابایی رفتی. عجب حالی داد خستگی از تنمون در اومد بابای میگفت تو هم خیلی خوشت اومده بود اصلا اذیتش نکردی از اونجا که در اومدیم رفتیم آش دوغ خوردیم ولی شما اصلا نخوردی خوشمزه بود جای همه خالی یه گشتی زدیم و بعد شام خوردیم و بعدشم رفتیم هتل تا بخوابیم.اونقدر تو آب بازی کرده بودی که براحتی خوابیدی صبح حدودای ساعت 9 از خواب بیدار شدیم و دوباره رفتیم به یکی دیگه ...
9 تير 1393

گردش و تفریح

سلام ناز پسرم میدونم بازم تاخیر داشتم دلیلشم این بود که لپ تاپ مامانی به هم ریخته بود و خوب کار نمیکرد.دست بابایی درد نکنه درستش کرد ولی بعدش من یه کوچولو بی حوصله شدم بعد از اونم کارهای خونه اجازه نداد تا زودتر بیام و آپ کنم.ولی امرئز اومدم با کلی عکس اول از همه بگم که دندون شانزدهم هم در اومد.مبارکت باشه هفته پیش پنج شنبه با عمو اینا رفته بودیم پارک شهر بعدشم شام مهمون بابایی بودیم جمعه صبحم با خاله جون اینا رفتیم گنبرف،وای که چه جای با صفایی بود بوی گلهای محمدی همه جا رو پر کرده بود.خیلی خوش گذشت جای همه خالی بود اینم از نهارمون طبیعت زیبای گنبرف اینجام حیاط خو...
2 تير 1393