شازده ما آرتین جانشازده ما آرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
عشقولانه من وباباییعشقولانه من وبابایی، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

❀ღشازده خونه ما...(آرتین)❀ღ

دندونی

خبرهای جدید

سلام گلم میدونم خیلی دیر اومدم آخه تقصیر من نیست،تلفن خونمون به علت نوسازی قطع بود و در نتیجه اینترنت نداشتیم.وای که  نمیدونم از کجا شروع کنم اول از همه بگم که قند عسلم 17 ماهگیت مبارک اینم بگما اندازه یه زلزله 7 8 ریشتری شیطون شدی اصلا یه لحظه هم نمیشه تنهات گذاشت از کارها و شیطونیای جدیدت فرصت نکردم عکس بندازم تو یه پست جدید همه رو با مدرک برات میذارم خبر بعدی اینکه تو این مدت مروارید چهاردهم هم در اومد خوب بریم سراغ عکسها تا روی هر کدوم توضیح بدم که چه اتفاقاتی افتاده یه روز وقتی داشتیم میرفتیم خونه پدرجون سر راه از ایم ماشینها بود که سوارت کردم اولش فکر کردم شاید بترسی ولی خدا رو شکر خیلی هم خوشت اومده بود ...
18 ارديبهشت 1393

روز مادر مبارک

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی! مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری! مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد! مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود! مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن…. وقتی مریض میشدی و پزشک ازت میپرسید : بیماریت چیه ؟؟؟ همیشه منتظر مادرت میشدی و جواب دادن رو به اون می سپردی ؛ چرا که میدونستی مادرت همون احساسی رو داره که تو داری و حتی از خودت بیشتر دردت رو احساس می کنه !!! روز مادر مبارک ...
2 ارديبهشت 1393

سیزدهمین مروارید و چند تا عکس متفرقه

سلام گلم عزیزم نمیدونم چرا این دندونای شیطون دارن پشت سر هم در میان شما رو اذیت میکنن.دیروز وقتی داشتم بعد از دادن آهن دندوناتو تمیز میکردم متوجه دندونت جدیدت شدم الهی بمیرم لثت همچین زخم شده که نگو عزیزم مروارید جدیدت مبارک خوب بریم سراغ عکسهای جدید گلم اینجا تازه از حموم در اومدی داری با ماشینت بازی میکنی اصلا نمیذاشتی ازت یه عکس درست و حسابی بگیرم اینم از اون جیغهای بنفشیه که میکشی جمعه پیش رفته بودیم پارک برای پیاده روی این موقع رفتن جلوی در خونه است ببین چقدر خوشحال بودی اینجام هر کاری کردیم که وایستی پیش این مجسمه نمیدونم چرا ترسیدی و رفتی بغل بابایی این دوتا عکسم مربوط میش...
26 فروردين 1393

نوروز 93 (دوازدهمین مروارید،راه رفتن،شانزده ماهگی)

سلام عزیزم از سفر برگشتیم حدود 12 روز شد که رفته بودیم خوب امروز فرصت کردم که بیام آپ کنم آخه یه خورده تنبل شدم البته اینم بگما مطالب زیاد بود باید همه رو جمع و جور میکردم به همین خاطر یه خورده دیر شد جونم برات بگه که لحظه سال تحویل خونه خودمون بودیم سریع همه چی رو آماده کردیم لباسهای نومونو پوشیدیم و نشستیم پیش سفره هفت سین.نمیدونم چرا شما یه کوچولو ناراحت بودی و اصلا رضایت نمیدادی تا ازت عکس بگیریم این شد که عکسهای سال تحویل خوب از آب در نیومد همین دو تا خوب شده بود که گذاشتم فردا صبح یعنی اول فروردین حاضر شدیم و رفتین خونه باباجون(بابای بابا)عمه آرزو و عمو فرشاد هم اونجا بودن تو هم با الینا و فرهان بازی میکردی ولی بعضی وقت...
16 فروردين 1393

خرید عید

سلام گل پسرم امسال نمیدونم چرا خرید عیدمون خیلی طولانی شد از یه ماه پیش شروع کردیم و هر دفعه فقط یه چیزی میتونیستم بخریم به خاطر همین خواستم هر موقع که تکمیل شد بزار تو وب، تا اینکه بالاخره امروز فرصت شد تا عکسهاشو و بگیرم و ...میدونم دیر شده ولی چیکار کنم خیلی کار داشتم امروز از صبح که بیدار شدم مشغول آماده کردن بند و بساط سفرم آخه قراره عید امسالم بریم رشت(خونه خاله من) این آخرین پست سال 92 هستش پیشاپیش سال جدید و تبریک میگم بریم سراغ عکس لباسهای عید ایشالا به سلامتی بپوشی خوشگلم ...
28 اسفند 1392

چهارشنبه سوری

بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم زردی خاطرات بد را به آتش و سرخی عشق را از آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم چهار شنبه سوری مبارک اینم از سفره هفت سین امسال که کار دست خودمو این هدیه چهارشنبه سوری(ماشین از طرف پدر جون و مادر جون،کیف عروسکی هدیه بابایی) اینم قند عسل قربونت بشم من ...
28 اسفند 1392

یازدهمین مروارید

سلام ناز گلم عزیز دلم بالاخره بعد از چند روز بیرون رویهای مکرر دندون یازدهمی خودشو نشون داد الهی بمیرم آخه اصلا سر اون ده تا دندون قبلی اصلا اذیت نشدی البته اینم بگما مروارید جدید 2 روز پیش در اومده ولی به خاطر خونه تکونی عید و خرید امروز فرصت کردم بیام و برات بنویسم ببخشد ...
28 اسفند 1392

پانزده ماهگی

سلام آرتین جان عزیز دلم 15ماهگیت مبارک خوشگلم 15 ماه هم تموم شد چقدر زود زود میگذره  از روزی که تو بدنیا اومدی زندگی من و بابا یه رنگ خاصی داره و بیشتر بیشتر از زندگیمون لذت میبریم عزیز دلم ایشالا 150 ساله بشی عزیزم اینم کیک 15 ماهگیت نوش جونت قند عسلم دیروز بردیمت مرکز بهداشت برای کنترل 15 ماهگی،نمیدونم چرا تا خانم خواست قد و وزنت و بگیره گریه کردی خیلی تعجب کردم چون اصلا جیکتم در نمیومد بگذریم خدا رو شکر همه چی نرمال بود (وزن 12.300 قد 79)بگو ماشاا... حالا بریم سراغ عکسهای 15 ماهگی ولی اینم بگما اصلا دیگه نمیذاری یه عکس درست و حسابی ازت بگیرم رنگ لباست بفشه ولی نمیدونم چرا تو بعضی عکسها سرمه ای افتاده ...
14 اسفند 1392