هشت ماهگی
آرتین جان هشت ماهگیت مبارک
سلام به پسر نازم آرتین
عزیزم هشت ماه از زمینی شدنت گذشت این 8 ماه مثل برق اومد و رفت انگار همین دیروز که فهمیدم قراره مادر بشم. وقتی عکسهای ماههای قبل و نگاه میکنم اونموقع است که میفهمم چقدر بزرگ شدی و قیافت عوض شده، چقدر پیشرفت کردی. امروز رفتیم مرکز بهداشت برای کنترل ماهانه،خدا روشکر خوب وزن گرفته بودی وقتی مسئول کنترل گفت که خوب چاق شدی انگار که فهمیده باشی با صدای بلند جیغ خوشحالی کشیدی.ولی یه چیزی بگم که هر روز که میگذره تو شیطون ترو شیرین تر میشی.
دوست دارم،بیشتر از خودم،کمتر از خدایم
چون عاشق توام و محتاج خدایم...
از صندلی غذات خیلی خوشت میاد وقتی میشینی همچین لم میدی انگار تو تخت پادشاهی نشستی
بعضی وقتهام خودتو لوس میکنی
بابا واست حلقه هوش گرفته به جای اینکه بندازی تو جاحلقه پرتشون میکنی این ور اون ور
وقتی که لپ تاپ میبینی وایییییییییییییییییییییییی از خود بیخود میشی
ببین اگه ولت کنم همه دکمه هاشو میکنی
وای نترس مامان خراب نمیکنم
فدای پسرم بشم